از طنین خنده ات گلهای احساسم شکفت
برق چشمت آتشی شد خرمنم آنی گرفت
زردی پاییز رخسارم به گلگونی نشست
طفل بیمار دلم خندید و درمانی گرفت
تا تو برگردی غباری آسمان را تیره کرد
آمدی خورشید من غمبار پایانی گرفت
در نبودت بلبلان خاموش و گل پژمرده شد
آمدی یاس کنار پنجره جانی گرفت
ای گل گلدان من عطر وجودت ماندگار
از هوای بودنت این خانه سامانی گرفت
برچسب : نویسنده : zibaafrash12 بازدید : 158